نوشته شده توسط : علی

 دلم برای کسی تنگ است که اینجا می آید و دل نوشته هایم را میخواند

کسی تنها رد پایش یک «غریبه...» است و بس.

کسی که او را غریبه آشنا می نامم.

دلم برای او تنگ است که خدا به اندازه وسعتِ چشم‌های دریائیش باران می‌بارد

برای او که دست هایم در دست هایش جوانه زد.

برای آنکس که عشق را به من آموخت و خود آن را از یاد برد...



:: برچسب‌ها: دلتنگی , دلم تنگه , غریبه , آشنا , تنها , ترین , تنهایی , بی , کس ,
:: بازدید از این مطلب : 943
|
امتیاز مطلب : 149
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

من تو را دوست دارم...

تو ديگري را...

ديگري مرا را...

و چنين است که ما تنهاييم...

اين رنج است و زندگي يعني اين...



:: برچسب‌ها: دلنوشت , عاشق نامه , عشق , داستان عاشقانه , شعر , فکر عاشقانه , بد حال , خیانت , عشق , ممنوع , ع , ش , ق , ع ش ق , راز تنهایی ,
:: بازدید از این مطلب : 1655
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : یک شنبه 10 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

یه روز قلبمو گرفتی گفتی میمونم با تو   

  آرامش زندگیه من تویی نرو

 

همه وجودمو دادم بهت خوردیم قــــسم       

  که تا پایان عمرمون ما هستیم مال هم

 

چه روزگاریو گذروندیم منو تو با هم  

چه خاطراتیو رغم زدیم در آغوش هم

 

همه ی اون شبا رو به عشق تو سر رسوندم 

همه ی زندیگیمو من به پای تو سوزوندم

 

وقتی بودی پیشم حس میکردم تو درونمی   

آره یه عشق پاک  میخواستم چیز کمی

 

ولی عاشقت شدم تو روز وصال ما   

تو ذو میخواستم حتی به قیمت دنیا

 

قید تموم دنیارو بخاطر چشات زدم     

هر کاری گفتی کردمو هرجایی گفتی اومدم

 

گفتی سرت  پایین باشه به هیچکسی نگا نکن

اسم کسی تو زندگی بجز منو صدا نکن

 

غرورمو شکستمو غلبمو ریختم زیر پات     

هرجا رسیدم به همه گفتم که میمیرم برات

 

بخاطر داشتن تو رو زندگیم خط کشیدم    

فکرو خیالم تو بودی جز تو کسی ندیدم

 

تو رویا های صورتی تو پادشاه من شدی 

به آسمون نیازی نیست تو دیگه ماه من شدی

 

تو شب ناز مژه هات با عاشقی قدم زدم

با هرکی میل تو نبود رابطمو بهم زدم

 

 

زدم رو دست مجنونو با صحرا هم خونه شدم 

نذاشتم اشکه تو بیاد تکیه دادی شونه شدم

 

با اشک رنگ بارونم دریایی ساختم واسه تو    

  توی غمار زندگی هستیمو باختم واسه تو

 

نوشتم عاشق ترینم گفتی نمیخوام ببینم   

گفتم میخوام باشم با توعشق تورا فقط دارم

 

گفتم فقط بمان با من بدان فقط تو را دارم       

ولی تو با خنده گفتی برو من دوستت ندارم

 

روز خیانت نداشتم چیزی واسه ی باخت         

همه چیمو دادم برای عشق پاک

 

ولی تو چی دادی فقط به من دادی آزار         

کسی نبود منو بخاطر خودم بخواد

 

بعد تو میخوام شروع کنم یه راه تازه    

بذار مثله خودت فراموشت کنم ساده

 

دیگه نمیخوام با چشای گریونم بشینیم      

دیگه چیزی نمیخوام بخونم از تو بیزارم

 

دیگه باورم شد که دوس داشتنا دروغه           

همه ی رابطه ها آخر خطش خزونه

 

دوران لیلیو مجنون یه دروغه کثیفه       

 قصه ی شیرینو فرهادم دیگه واسم عجیبه

 

 

 

 



:: برچسب‌ها: دلنوشت , عاشق نامه , عشق , داستان عاشقانه , شعر , فکر عاشقانه , بد حال , خیانت , عشق , ممنوع , ع , ش , ق , ع ش ق ,
:: بازدید از این مطلب : 1427
|
امتیاز مطلب : 155
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : شنبه 9 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی


 

i can not promise you that

نمی توانم عهد کنم که


i will not change

تغییر نخواهم کرد



i can not promise you that

نمی توانم عهد کنم که



i will not have many different moods

خلقیات متفاوت نخواهم داشت



i can not promise you that

نمی توانم عهد کنم که



i will not hurt your feeling sometimes

گاهی احساسات تو را جریحه دار نخواهم کرد



i can not promise you that

نمی توانم عهد کنم که



i will not be erratic

آشفته نخواهم شد


i can not promise you that

نمی توانم عهد کنم که


i will always be strong

همواره قوی خواهم بود

i can not promise you that

نمی توانم عهد کنم که


my faults will not show

گناهانم را نشان نخواهم داد



but,...

اما



i do promise you that

می توانم عهد کنم که



i will always be supportive of you

همواره پشتیبان تو خواهم بود



i do promise you that

می توانم عهد کنم که



i will share all my thoughts

افکار و احساساتم را


and feeling with you

با تو سهیم خواهم بود


i do promise you that

می توانم عهد کنم که


 i will be  give you freedom to yourself

تو را آزاد خواهم گذارد تا خودت باشی


i do promise you that

می توانم عهد کنم که

i will understand every thing that

هر کاری که انجام دهی درکت خواهم کرد


you do

i do promise you that

می توانم عهد کنم که



i will be completely honest with you

با تو کاملا صادق خواهم بود



i do promise you that


عهدکنم 

                                            

i will laugh and cry with you

با تو خواهم گریست و خواهم خندید



i do promise you that

می توانم عهد کنم که



i will help you achieve all your goals

کمکت خواهم کرد که به هدفهایت برسی


but,...


اما



most of all

بیش از همه



i do promise you that

i love you


می توانم عهد کنم که
تو را دوست خواهم داشت


 



:: بازدید از این مطلب : 1114
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : جمعه 30 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

یه حالی دارم این روزا...نه آرومم نه آشوبم...به

حالم اعتباری نیست... تو که خوبی منم خوبم

بگو با من چیکار کردی که اینجور درب و

داغونم...نه گریونم نه خندونم مثل موهات پریشونم

من از فکر و خیال تو همش سردرد میگیرم...سر تو

با خودم  با تو...با یه دنیا درگیرم!

چه جوری شد  نمیدونم...



:: برچسب‌ها: دلنوشت , عاشق نامه , عشق , داستان عاشقانه , شعر , فکر عاشقانه , بد حال , خیانت ,
:: بازدید از این مطلب : 1263
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 دی 1389 | نظرات ()